ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به نام خداوند هستی بخش جانها، سلام با سلامی به لطافت باران بهاری به نسیم روح پرور صبح آفتابی، امروز جمعه یازدهم اردیبهشت است بازهم گروه هما خداوند را شاکر است که یک صبح جمعه ی دیگر را در کنار هم جمع هستند و قرار است ساعتها و لحظه هایی را در کنار هم به شادی و سلامتی سپری کنند. ساعت 6:30 بود که گروه آماده ی حرکت به سمت روستای گرینه شدند و ساعت 7:20 صبح بود که به روستا رسیدیم و پس از مقداری حرکت در مسیر چند نانوایی وجود داشت که ما چند نان سنگک خریدیم و بعد به راهمان ادامه دادیم تا اینکه ساعت 9:20 صبح به کلبه ای که سمت چپ مسیر و در بالادست تپه ای قرار داشت که مکانی بسیار مجهز بود، چرا که کوهنوردان در آنجا استراحت می کنند و همچنین در پشت کلبه دوشیرآب وجود داشت که قابل استفاده و خوردن بود، مکانی بسیار دل انگیز بود زیرا که در کل این روستا در نوع خودش کم نظیر است. وجود گلهای لاله ی داغ دار در چمنزار پشت کلبه و با وجود ریواس های وحشی که بسیار پر آب امّا کمی زمخت تر بود یکی دیگر از جاذبه های این روستا به شمار می رود و هنگامی که از بالای کلبه به سمت شالی می نگرید وجود کوههای سربرافراشته از زمین و درختان روی کوه و منظره و سرسبزی اطراف کوه حسی عجیب آمیخته با سکوت معنی دار کوه را دوباره بیاد ما می انداخت خلاصه این که بعد از برپا کردن آتش و خوردن صبحانه ساعت 10:30 صبح به سمت قله قوچگر حرکت کردیم. صبح بهاری نشاط انگیزی بود در مسیر که می رفتیم هوا خوب و آفتابی امّا بعد از گذشت 2 ساعت از حرکت هوا ابری شد و یک ساعت تا قلّه راه داشتیم که قسمت نشد و برگشتیم. ساعت حدود 12:30 بود که در مسیر برگشت وجود ابرهای سیاه و خشمگین همچون آیینه زنگاری بود که بر صفحه ی آسمان بی قراری می کرد و گویا ابرهای بهاری حرفها یا بهتر است بگوییم درهایی برای دشت و چمن داشت، خلاصه کلام این که ما به سمت بالا دست کوههای اطراف حرکت کردیم و بعد از چند ثانیه توقف باران نیامد،امّا جالب اینجا بود که باد ابرهای سیاه را چنان به حرکت در می آورد که سایه ی آنها بر زمین می افتاد که از سمتی دیگر در حرکت بودند و قلّه ی کوه که در سینه ی ابر فرو رفته بود خیلی زیبا و قشنگ بود و بعد گروه به سمت پایین آمدند تا برای نهار در گوشه ای از دامن طبیعت اتراق کنیم و بعد از گرفتن چند عکس یادگاری ساعت 14:45 بود که برای نهار ایستادیم و همین که مدتی گذشت دیگر آسمان طاقتش به سر رسید و تحمل دین سنگین را نداشت و شروع به باریدن کرد، آنهم تگرگ که خیلی زیبا برای دشت و خیلی سخت برای ما چرا که مجبور شدیم غذایمان را زیر چتر همراه با تگرگ بخوریم، خلاصه بعد از آرام شدن هوا سریعا خودمان را آماده ی حرکت کردیم که در مسیر دوباره تگرگ و بعد آن باران شدید می آمد که حسابی خیس شدیم، امّا خیلی خوش گذشت و ساعت 17:40 بود که همگی به سلامت به روستا رسیدیم. تعداد نفرات 7 نفر