ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز جمعه است بازهم یک انتظار و یک فرج دیگر به پایان رسید، نمی دانم چرا صبحهای جمعه با دیگر صبحهای طول هفته کمی فرق دارد. چرا چون صبح جمعه ها گویی بوی روح و دست خدا بیشتر به مشام می رسد و لطافت و زیبایی صد چندان دیگری دارد. بله گروه هما یک بار دیگر در کنار هم جمع هستند ولی می خواهند سفری کوتاه امّا به یاد ماندنی را در کنار هم باشند و از لحظه لحظه ی دقایق زندگی خود لذت ببرند. ساعت 6:15 به سمت درود براه افتادیم و در ساعت 7:15 به شهر زیبای درود رسیدیم که در همان اوایل شهر با جمعیت انبوهی از مسافران روبرو شدیم، بعد از کمی حرکت پس از شور و نشاط بچه ها بخصوص «جوانان و نوجوانان» گروه ساعت 8:50 بود که برای صبحانه در یک مکان بسیار زیبا نشستیم و بعد از صرف صبحانه براه افتادیم و در مسیر که می آمدیم با مناظر زیبایی روبرو شدیم که برای بچه ها تازگی داشت. کوهها و صخره های اطراف و حتی چشمه های پر آب از جاذبه های این روستا به شمار می آید، که درجا و مکان خود می شود گفت بی نظیر است و چشمه های کنار جاده که در آن اوج گرما گوارای وجود و رفع عطش و تشنگی بچه ها بود و حتی صدای آب باران آهنگ زیبای خود طبیعت را تحت تصرف و نازش خود کرده بود هرچقدر که به سمت جلو حرکت می کردیم با پدیده های زیباتری روبرو می شدیم. مثلا در قسمت سمت چپ کنار جاده چند درخت آلبالو وجود داشت که از هر سو به آنها می نگریستی گویی که از هر شاخه هزاران پولک سرخ آویزان است. خلاصه ساعت 11:30 بود که در کنار چشمه سون آپ ایستادیم و نهار خوردیم و تعدادی از بچه ها و از جمله خودم رفتیم و مقداری گیاه اسطوخودوس اگر اسمش را اشتباه نگفته باشم. جمع کردیم و بعضی از بچه ها هم برای لطافت پوست مقداری گل ریواس جمع کردند و بعد از جمع و جور کردن وسایل به سمت پایین حرکت کردیم ساعت 17 به شهر درود رسیدیم و سوار مینی بوس شدیم. البته در بازگشت نیز با انبوه جمعیت روبرو شدیم و این شهر از نظر جذب مسافر خیلی آمار خوبی دارد و در ساعت 18 همگی بسلامت به نیشابور رسیدیم و خدا را شاکریم.
تعداد نفرات 18 نفر سرپرست: سرکار خانم سمانه لطفی