مورخ ۳/۳/۹۲سرکار خانم زهرا لطفی با هماهنگی که از قبل با هیات کوهنوردی بیرجند و جناب اقای حسینی و جناب اقای مر تضی صالی انجام شده بود وبا راهنمای منطقه جناب اقای اکبری و همراه دو همنورد دیگر به روستای ماخونیک رفتند .
روستای ماخونیک از توابع شهرستان بیرجند در ۳۵ کیلو متری سر بیشه قرار دارد در گذشته ساکنان این روستابا قد وقامتی کوتاه زندگی می کردند ولی به مرور زمان و تعغیرات در زنتیک انها در حال حاضر قد و قامتی متوسط دارند.
بنای قدیمی این روستا توسط میراث فرهنگی باز سازی شده قابل باز دید علاقه مندان به بناهای بافت قدیم میباشد .بعداز عبور از کوچه های تنگ و باریک روستا کد خدای ده را که در کنار دیوار با خود و خدای خود خلوتی روحانی داشت روبرو شدیم که بعد از گفتگو با ایشان لبخندی به لبا نش جاری شد در ادامه گشتی در ورستا زده و در بایان خانمی را معرفی کردند که قد خیلی کوتاهی دارد ولی کسالت زیادی دارد که محل زندگیش قرنطینه شده ..با تشکر از هیات کوهنوردی بیرجند.
طبق تقویم گروه کوهنوردی هما۳/۳/۹۲قله زرگران بود به دلیل زمانی که باید صرف میشد و امار گرفتن وضعیت هوا که بارندگی اعلام شده بود مربی تیم جناب اقای امیر حمداد تصمیم گرفتند که در منطقه کمر کندو اموزش سنگنوردی اجرا کنند وبا هماهنگی که از شب قبل صورت گرفته بود تعداد۱۶نفر در این برنامه شرکت داشتند.صبح ساعت ۶از محل ایستگاهها حرکت وقبل از بارندگییها به منزل رسیدند .از زحمات مربی تیم نهایت تشکر وقدر دانی را داریم .
در مورخ ۳خرداد سال۱۳۴۰خورشیدی چنگیز شیخلی سربرست هیات غارشناسان ایران وصادق علی اکبر زاده و سونیا علی اکبر زاده بهمن ناصحی ناصر فلاح جهانگیر امام و عبداله رشتیان کوهنوردان باشگاه دماوند و اکبر شفیع زارده وبا کار گذاردن دو رشته طناب ثابت ۶۰متری یک رشته طناب حمایت وطارمی ثابت و حمایت دوبل به دیواره غار کیجاکچال حمله بردند و غار را گشودند ۲۱روز بیش از این تاریخ برویز عظیمی در راه گشایش این غار در طناب خود حلق اویز شد و جان باخت .روحش شاد ....در تاریخ ۵خرداد بدون خبر هستم اگر همنوردان خبری دارند خوشحال میشم اطلاع بدهند .
۱۳۸۰خورشیدی در چنین روزی در سومین سالگرد فتح قله ی اورست توسط ایرانیان خانه کوهنوردی روستای تاش که به هزینه گروه کوهنوردی شهرداری تهران در زمین اهدایی مو قو فه ی محمد علی زاهدی ساخته شده بود با زیر بنای ۱۶۳متر مربع افتتاح و به فدراسیون کوهنوردی اهدا گردید .چه زیباست دوست داشتن دوستی را باس بداریم .
به گزارش وب سایت شخصی بروانه کاظمی این بانوی توانمند و هیمالیانوردایرانی که در تلاشهای قبلی خود اتا ارتفاع ۸۲۰۰متری قله کانچن جونگاشده بود در تلاش نهایی خود به دلیل عفونت گلو و ریه از ادامه تلاش منصرف و به کمب اصلی این قله باز گشت گروه کوهنوردی همای نیشابور از تلاشها و زحمتهای این شیر زن قدر دانی تقدیر و تشکر دارد ...سرکار خانم بروانه کاظمی ....تو ایستاده ای انجا بر بلندای عشق و استوار چون کوه دور دستهای ما در زیر گامهایت و نفسهایت هر کدام قصه ای ایست از اشتیاق تازه و در رگهایت خونی ست تبنده خونی که ماندن نمیداند استوار مانی وبویا ...با ارزوی سلامتی و مثل همیشه موفقیت برای این بانوی ایرانی
سال ۱۳۷۷در چنین روزی تیم ملی کوهنوردی کشورمان که در مراحل مختلف از بین ۸۹نفراز کوهنوردان زبده ۱۲نفر بر ترین انان به عضویت تیم ملی در امده بودند به مدت ۷۰روز با انواع خطر ها دست و بنجه نرم کردند که سرانجام با تلاش و همت همه جانبه ی کلیه افراد اعزامی به هیمالیا چهار کوهنورد ایرانی به نامهای حمید اولنج ............محمد اوراز روحش شاد ...........جلال چشمه قصابان و محمد حسن نجاریان به نمایندگی تمامی کوهنوردان ایران همراه با دو شر با چهولدیم و داتینجی به قله اورست صعود نمودند تیم ملی کوهوردی ایران بس از بر قراری ۴ کمب فرعی و یک اصلی در ار تفاع ۵۳۰۰/۶۵۰۰/۷۴۰۰/۷۹۰۰متری وبا۵۰۰۰متر ثابت گذاری طناب در ساعت ۱۲ظهر در چنین روزی با عنوان ۲۴کشور فاتح برچم نظام جمهوری اسلامی ایران را بر فراز کره خاکی بر بلندای گیتی بر رفیع ترین قله جهان اورست به اهتراز در اوردند عزیزاله خلج محسن نوری حسن جواهر بور .و صمد جباری در طول اردوها در گزینش اعضا ی تیم ملی کوهنوردی ایران همکاری قابل تقدیری داشتند روز حرکت ۲۲/۱۲/۷۶.......خدارحمت کنه شیر مردی چون محمد اوراز را.
سال ۱۳۷۹در چنین روزی قدیر یزدانی کوهنورد بر جسته ی ایرانی همراه با دوست کانا دایی خود به نام لوئیس نردستروم شهر ونکوور کانا دا را به قصد صعود به قله مونت لوگان ۶۰۵۰متر بلندترین کوه کانادا تر ک گفتند این قله از نظر دشواری صعود هم ردیف کوههای سر سخت هیمالیاست قدیر نوشته است تصمیم داشتم به شیوه البی صعود کنیم فقط یک چادر برداشتیم کوله قدیر ۳۵کیلو و سورتمه اش ۴۰کیلو وزن داشت در دره ای وسیع حرکت کردیم ونیازی به این همه طناب نیست طنابهای استاتیک را جا گذاشتیم به خط واالراس رسیدیم جای چادر درست کردیم لوییس به درون چادر رفت من هم مشغول کندن غار برفی برای لوازم اضافی و توالت شدم چادر کاملا زیر برف مدفون شده بود لوییس نمیتوانست صعود کند واز بار سنگین شکایت میکرد نزد او فرود امدم گفتم من برای بار گذاری میروم وچادر بالاتر میزنم تو استراحت کن وقتی بر گشتم با کوله سبکتر حرکت کن بعضی قسمتها تا ۷۰درجه شیب داشت عبور از دیوارهای یخی وردکردن شکافها بیش از انکه به صعود فکر کنم به برگشت می اندیشیدم.بس از رد کردن از دیواره یخی ۹۰درجه به روی یال چاقویی رسیدم واقعا هم مثل چاقو تیز بود صعود به شکل اسب سواری انجام میگیرد در حال حرکت کمی توت خشک خورد صورتم یخ زده بود بینی ام قندیل بسته بود.بعدازظهر با بر قله ی شرقی گذاشتم لحظاتی به یاد خانواده ودوستان در ایران افتادم اشک بر گونه هایم یخ بست اماده بایین رفتن شدم تا اینخا ۸ساعته امده بودم .به درون چادر رفتم با صدای هلی کوبتر از خواب بیدارشدم وسراسیمه به بیرون چادر رفتم بروازکرد یک گودال بود به سوی ان رفتم با کندن برف یک کیسه برزنتی بیدا کردم داخل ان بییسم بود رووی یک برگ نوشته بود ساعت ۸صبح و۷بعدازظهر رادیو را روشن بگذارید وقتی روشن کردم خلبان تماس گرفت وگفت فردا اکه هوا خوب باشه ساعت ۳۰/۳میام امد و به سوی دریاچه برواز کردم ......دمشون گرم که اینقدر برای کوهنورد و یک انسان ارزش قائل هستند.