کوهنوردی نیشابور ، گروه کوهنوردی همای نیشابور

به وبلاگ گروه کوهنوردی همای نیشابور خوش آمدید

کوهنوردی نیشابور ، گروه کوهنوردی همای نیشابور

به وبلاگ گروه کوهنوردی همای نیشابور خوش آمدید

خرو

 

سلام بر صبح زیبای دل انگیز و بر همه ی کوهنوردان عزیز امروز مصادف است با میلاد آقا مهدی (عج) منجی عالم: بیا و ببین که امروز سحر چگونه همچون غنچه گریبانش را چاک میدهد پس ما هم همه روز تولدت را گرامی میداریم. امروز طبق جمعه های گذشته اعضا ی گروه هما با تعداد 14 نفر از میدان آزادی  به سمت خرو در ساعت 6:15 بامداد حرکت کردیم و در ساعت 7 به شهر جنگلی و ییلاقی خرو رسیدیم و پس از مقداری حرکت در ساعت 8:05 برای صرف صبحانه در یک فضای بسیار زیبا و سرسبزی در مسیر رودخانه نشستیم که البته مقداری بالاتر می رفتیم تا چشمه راهی نبود بعد از صرف صبحانه حرکت کرده و در مسیر با زیبایی های بی نظیری روبرو می شدیم صدای آب رودخانه ها و بانگ مرغان بسیار شنیدنی بود. در ساعت 11:35 بود که به آبشار رسیدیم و کمی بالاتر رفته و برای صرف نهار توقف کردیم در کنار چشمه ای در دل کوه بچه ها آتشی برای چای برپا کردند و بساط چایی را فراهم کردند و بعد از صرف نهار گروهی برای صعود به ارتفاع بالاتر به همراهی جناب آقای انجمن حرکت کردند و خلاصه این جمعه نیز این چنین گذشت و ساعت 14:15 به سمت پایین حرکت کرده و ساعت 17 به چشمه آسیاب رسیدیم و بعد از نوشیدن آب ساعت 17:20 به اول شهر خرو رسیدیم و سوار سرویس شده و به نیشابور رسیدیم.

بینالود

 

گروه کوهنوردی هما در قالب یک برنامه آماده سازی برای صعود بام ایران (دماوند) اقدام به برگزاری برنامه های آماده سازی اعضا کرد که این برنامه نیز یکی از همان برنامه ها می باشد. صبح روز جمعه مورخه 12/4/88، چهار نفر از اعضای تیم هما به همراهی آقای اصغر سیدآبادی یکی از پیشکسوتان کوهنوردی نیشابور و 4 نفر میهمان رأس ساعت 4 از محل میدان آزادی با دو دستگاه خودرو به سمت روستای درخت جوز حرکت کردند. مقصد قله بینالود بود ولی در پیشرو بودن برنامه دماوند مسیر طولانی تری انتخاب شد و از همان ابتدا در ساعت 5:40 تیم شروع به پیمایش یال منتهی به قله طاهر نمود. تیم در ساعت 7:50 بر روی قله طاهر ایستاد و بعد از استراحتی کوتاه تیم اقدام به کم کردن ارتفاع به سمت رودخانه از سمت محل رخنه کرد. تیم پس از پشت سرگذاشتن محله هشت رود و غار سرنی وارد یکی از دره هایی شد که به محله ایمانی می رسید. گذر از دره به همراه درگیری با سنگ بود که بالاخره در ساعت 13 به محله ایمانی رسیدیم که با پذیرایی و خوش آمد گویی گرم عشایر منطقه روبرو شدیم.

پس از صرف چای که مهمان عشایر نشین منطقه شدیم مسیر خود را به طرف قله بینالود ادامه دادیم. بالاخره رأس ساعت 15:30 به قله بینالود رسیدیم. تصمیم بر این شد که اعضا برای هم هوایی و همچنین آشنایی با شرایط سخت کوهستان و محک زدن خود، در یک شب مانی از پیش تعیین نشده در پناهگاه دو شهید اقدام به شب مانی کند. آقای سیدآبادی و یکی دیگر از مهمانان تیم اقدام به برگشت کردند و تیم با سرعتی کم پس از استراحت و گرفتن عکس بر روی قله خود را در ساعت 18:20 به پناهگاه رساند.طبق تصمیم سرپرست برنامه خانم جاجرمی صبح ساعت 4 برپا زده شد و تیم ساعت 5 اقدام به برگشت از مسیر کتل نردبان کرد و نهایتا ساعت 9 صبح تیم در روستای عیش آباد سوار ماشین ها به شهر برگشت. در مسیر برگشت در ابتدای دوراهی کتل تیمی از ابرکوه یزد را نیز مشاهده کردیم که پس از گرفتن اطلاعات صعود به سمت پناهگاه حرکت کردند.

درود

 

امروز جمعه است بازهم یک انتظار و یک فرج دیگر به پایان رسید، نمی دانم چرا صبحهای جمعه با دیگر صبحهای طول هفته کمی فرق دارد. چرا چون صبح جمعه ها گویی بوی روح و دست خدا بیشتر به مشام می رسد و لطافت و زیبایی صد چندان دیگری دارد. بله گروه هما یک بار دیگر در کنار هم جمع هستند ولی می خواهند سفری کوتاه امّا به یاد ماندنی را در کنار هم باشند و از لحظه لحظه ی دقایق زندگی خود لذت ببرند. ساعت 6:15 به سمت درود براه افتادیم و در ساعت 7:15 به شهر زیبای درود رسیدیم که در همان اوایل شهر با جمعیت انبوهی از مسافران روبرو شدیم، بعد از کمی حرکت پس از شور و نشاط بچه ها بخصوص «جوانان و نوجوانان» گروه ساعت 8:50 بود که برای صبحانه در یک مکان بسیار زیبا نشستیم و بعد از صرف صبحانه براه افتادیم و در مسیر که می آمدیم با مناظر زیبایی روبرو شدیم که برای بچه ها تازگی داشت. کوهها و صخره های اطراف و حتی چشمه های پر آب از جاذبه های این روستا به شمار می آید، که درجا و مکان خود می شود گفت بی نظیر است و چشمه های کنار جاده که در آن اوج گرما گوارای وجود و رفع عطش و تشنگی بچه ها بود و حتی صدای آب باران آهنگ زیبای خود طبیعت را تحت تصرف و نازش خود کرده بود هرچقدر که به سمت جلو حرکت می کردیم با پدیده های زیباتری روبرو می شدیم. مثلا در قسمت سمت چپ کنار جاده چند درخت آلبالو وجود داشت که از هر سو به آنها می نگریستی گویی که از هر شاخه هزاران پولک سرخ آویزان است. خلاصه ساعت 11:30 بود که در کنار چشمه سون آپ ایستادیم و نهار خوردیم و تعدادی از بچه ها و از جمله خودم رفتیم و مقداری گیاه اسطوخودوس اگر اسمش را اشتباه نگفته باشم. جمع کردیم و بعضی از بچه ها هم برای لطافت پوست مقداری گل ریواس جمع کردند و بعد از جمع و جور کردن وسایل به سمت پایین حرکت کردیم ساعت 17 به شهر درود رسیدیم و سوار مینی بوس شدیم. البته در بازگشت نیز با انبوه جمعیت روبرو شدیم و این شهر از نظر جذب مسافر خیلی آمار خوبی دارد و در ساعت 18 همگی بسلامت به نیشابور رسیدیم و خدا را شاکریم.

   تعداد نفرات 18 نفر                                                     سرپرست: سرکار خانم سمانه لطفی

سوقند

 

با درود فراوان به مهربانترین مهربانها و بخشنده ترین بخشنده ها و آفریدگار زمین و آسمان و کوهها، باز آدینه ی زیبا ی دیگر مورخ 2/5/88 با چهار نفر رأس ساعت شش صبح از پایگاه فاطمه ی زهرا با یک دستگاه می نی بوس به سمت چهارراه دارایی و میدان آزادی براه افتاده و پس از سوار کردن نفرات با 24 نفر رأس ساعت 6:20 بسمت روستای سوقند حرکت کردیم و پس از رسیدن به روستا و مرتب کردن صف و پر کردن قمقمه ها از چشمه ی پر آب روستا براه افتادیم، بعد از نیم ساعت حرکت و راه پیمایی برای صرف صبحانه توقف کردیم و پس از صرف صبحانه در کف رودخانه سنگی شیب ملایمی را پشت سر نهادیم تا به منطقه سرسبز درخت سیب رسیدیم در آنجا تیم دو گروه شد 12 نفر به سمت خط الرأس سوقند بوژان رفتند و ساعت 9:30 اولین تیم به راه پیمایی و از منطقه درخت سیب و نیش پا رفتند و گروهی که توقف داشتند تا چشمه برمرق که سمت راست منطقه درخت سیب است رفتیم. ساعت 14:30 به ما رسیدند و بعد از صرف نهار و چای و نوشیدنی ها و عکی گرفتن براه افتادیم. ساعت 16:10 به سرویس رسیده و سوار شدیم و همگی به شهر نیشابور رسیدیم.                         سرپرست: خانم ذبیحی

قوچگر

 

با سلام به مهربانترین مهربانان، به بخشنده ترین آفریدگار جانها، خداوند تبارک و تعالی آدینه ای زیبا و دلنشین از راه رسید.مورخ 5/4/88 طبق تقویم گروه ساعت 5:45 از جلوی مسجد فاطمه زهرا با سه نفر با مینی بوس حرکت کردیم. سه نفر دیگر در خیابان امیرکبیر به ما پیوستند، نه نفر دیگر در فلکه آزادی به ما پیوسته و راهی روستای گرینه شدیم بعد از رسیدن به روستای گرینه و مرتب کردن صف با توکل بخدا براه افتادیم ساعت 8 صبح کنار رودخانه گرینه برای صرف صبحانه توقف کردیم. بعد از صبحانه ساعت 8:40 مسیر ماشین رو روستای گرینه را ادامه دادیم. باغ علیمی را رد کرده و به خانه باغی رسیدیم که آب چشمه جاری بود، آنجا تیم دو گروه شد نه نفر ماندند و شش نفر راهی قله ی قوچگر شدیم، بعد از رد شدن از شیب بوته های خار زیادی منطقه را پوشانده بود و به مسیر سنگی پاکوپ رسیده که پوشش گیاهی آویشن و گلپر هم در آنجا به چشم می خورد. ساعت 13:30 به قلّه ی سنگی و زیبای قوچگر رسیدیم و بعد از گرفتن عکس و خوردن تنقلات و نوشیدن مایعات مسیر را برگشتیم. قبل از اینکه به اول روستای گرینه برسیم. سه چشمه ی پر آب را رد کردیم. ساعت 16:30 به تیم اول رسیده و بعد از صرف نهار و چای ساعت 19 سوار مینی بوس شده و همگی به سلامت و یا نشاط به شهر نیشابور برگشتیم.                                                                                            سرپرست: منصوره حیدری

درود

 

بنام خداوند هستی بخش عالم              

ادینه ی زیبایی دیگر از آخرین روزهای بهار روز گرم و دوست داشتنی 29/3/88  صبح ساعت 6 بامداد از جلو پایگاه فاطمه ی زهرا(س) با 6 نفر به سمت میدان آزادی حرکت کردیم. و در میدان آزادی 11 نفر دیگر به ما پیوسته و با تعداد 17 نفر به سمت درود حرکت کردیم، بعد از پیاده شدن از سرویس و گرفتن آمار و مرتب کردن صف حرکت کردیم. در ساعت 8:40 به کنار رودخانه ی قشنگ درود برای صبحانه توقف کردیم و بعد از صرف صبحانه ساعت 9:30 به راه افتادیم. مسیر را تا پای چشمه ی سون آب ادامه دادیم. آب چشمه بسیار زیاد بود در منطقه گل ریواس های خشک شده ی زیادی بود. چشمه ی سون آب چهارمین چشمه ای بود که به آن رسیدیم. البته بیشتر شبیه جوی آب بود تا چشمه که استخری را هم از آن چشمه پر کرده بودند. بعد از کمی استراحت تیم دو گروه شد که یک تیم موازی چشمه را که شیب سنگی بود بالا رفتند. بعد از 5/1 ساعت سربالائی به خط الرأس درود جاغرق رسیدیم. ساعت 14 به گروه اول پیوسته بعد از صرف ناهار ساعت 15:30 به راه افتادیم. در ساعت 18 سرویس نرسیده به آبشار درود سوار شدیم و همگی به سلامت به شهر نیشابور رسیدیم.

سرپرست: خانم عسگرآبادی

قوچگر

 

به نام خداوند هستی بخش جانها، سلام با سلامی به لطافت باران بهاری به نسیم روح پرور صبح آفتابی، امروز جمعه یازدهم اردیبهشت است بازهم گروه هما خداوند را شاکر است که یک صبح جمعه ی دیگر را در کنار هم جمع هستند و قرار است ساعتها و لحظه هایی را در کنار هم به شادی و سلامتی سپری کنند. ساعت 6:30 بود که گروه آماده ی حرکت به سمت روستای گرینه شدند و ساعت 7:20 صبح بود که به روستا رسیدیم و پس از مقداری حرکت در مسیر چند نانوایی وجود داشت که ما چند نان سنگک خریدیم و بعد به راهمان ادامه دادیم تا اینکه ساعت 9:20 صبح به کلبه ای که سمت چپ مسیر و در بالادست تپه ای قرار داشت که مکانی بسیار مجهز بود، چرا که کوهنوردان در آنجا استراحت می کنند و همچنین در پشت کلبه دوشیرآب وجود داشت که قابل استفاده و خوردن بود، مکانی بسیار دل انگیز بود زیرا که در کل این روستا در نوع خودش کم نظیر است. وجود گلهای لاله ی داغ دار در چمنزار پشت کلبه و با وجود ریواس های وحشی که بسیار پر آب امّا کمی زمخت تر بود یکی دیگر از جاذبه های این روستا به شمار می رود و هنگامی که از بالای کلبه به سمت شالی می نگرید وجود کوههای سربرافراشته از زمین و درختان روی کوه و منظره و سرسبزی اطراف کوه حسی عجیب آمیخته با سکوت معنی دار کوه را دوباره بیاد ما می انداخت خلاصه این که بعد از برپا کردن آتش و خوردن صبحانه ساعت 10:30 صبح به سمت قله قوچگر حرکت کردیم. صبح بهاری نشاط انگیزی بود در مسیر که می رفتیم هوا خوب و آفتابی امّا بعد از گذشت 2 ساعت از حرکت هوا ابری شد و یک ساعت تا قلّه راه داشتیم که قسمت نشد و برگشتیم. ساعت حدود 12:30 بود که در مسیر برگشت وجود ابرهای سیاه و خشمگین همچون آیینه زنگاری بود که بر صفحه ی آسمان بی قراری می کرد و گویا ابرهای بهاری حرفها یا بهتر است بگوییم درهایی برای دشت و چمن داشت، خلاصه کلام این که ما به سمت بالا دست کوههای اطراف حرکت کردیم و بعد از چند ثانیه توقف باران نیامد،امّا جالب اینجا بود که باد ابرهای سیاه را چنان به حرکت در می آورد که سایه ی آنها بر زمین می افتاد که از سمتی دیگر در حرکت بودند و قلّه ی کوه که در سینه ی ابر فرو رفته بود خیلی زیبا و قشنگ بود و بعد گروه به سمت پایین آمدند تا برای نهار در گوشه ای از دامن طبیعت اتراق کنیم و بعد از گرفتن چند عکس یادگاری ساعت 14:45 بود که برای نهار ایستادیم و همین که مدتی گذشت دیگر آسمان طاقتش به سر رسید و تحمل دین سنگین را نداشت و شروع به باریدن کرد، آنهم تگرگ که خیلی زیبا برای دشت و خیلی سخت برای ما چرا که مجبور شدیم غذایمان را زیر چتر همراه با تگرگ بخوریم، خلاصه بعد از آرام شدن هوا سریعا خودمان را آماده ی حرکت کردیم که در مسیر دوباره تگرگ و بعد آن باران شدید می آمد که حسابی خیس شدیم، امّا خیلی خوش گذشت و ساعت 17:40 بود که همگی به سلامت به روستا رسیدیم.                                   تعداد نفرات 7 نفر

سوقند

 

امروز جمعه 4/2/88 ساعت6:20 از مسیر فاطمه ی زهرا به مقصد روستای سوقند با تعداد 5 نفر حرکت کردیم و در میدان آزادی 7 نفر دیگر سوار سرویس شدند و رأس ساعت 7 صبح به روستای سوقند رسیده و پیاده شدیم و بعد از گرفتن آمار نفرات حرکت کردیم. در ساعت 8:40 صبح در کنار چشمه ی درخت سیب صبحانه خوردیم و در ساعت 9 صبح از روبروی چشمه درخت سیب که شیب سنگی بود رفتیم بعد از چند دقیقه درگیری با سنگ مسیر مالرو و سرسبزی را طی کردیم تا رسیدیم به چشمه ای که پنج درخت بزرگ در کنار چشمه و سه درخت در بالای چشمه وجود داشت بعد از پر کردن قمقمه های آب مسیر را به طرف بالا ادامه داده و در ساعت 11:30 به یال ما بین سوقند و خرو رسیدیم. بعد از چند دقیقه استراحت و گرفتن عکس به سمت پایین آمدیم. در طی مسیر بر درّه ای برخوردیم که نامش پیاززار بود انتهای درّه خیلی باریک می شد در پایین درّه سمت راست راه مالرویی به چشم می خورد که پایین آن رودخانه کوچک خرو بود، مسیر را ادامه داده در پایین دیواره ی سنگنوردی نهار را صرف کردیم و بعد از 8 ساعت کوه پیمایی ساعت 5 به روستای خرو رسیده و سوار سرویس شدیم و همگی بسلامت به نیشابور رسیدیم.                                                                                                

    سرپرست:سرکار خانم عسگری

رود

 

به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست، بازهم یک صبح جمعه زیبای دیگر همچون سال گذشته از راه رسید. امروز جمعه 21 فروردین ماه سال 1388 است و امسال که اولین جمعه سال جدید است که گروه هما آماده ی حرکت شده و باز هم توفیق این را در سال جدید داشته است که مثل گذشته یک روز دیگر خود را در دامن طبیعت پر می کنند. ساعت 6:35 صبح به سمت روستای رود حرکت کردیم و ساعت 7:20 بود به روستا رسیدیم و پس از مقداری حرکت ساعت 8 در یک مکان بسیار زیبا در کنار یک رودخانه توقف کردیم و صبحانه خوردیم و ساعت 8:30 صبح آماده ی حرکت شدیم و به راه افتادیم در مسیر که می رفتیم. چهره ی زیبای طبیعت که انگار گویی زمین جامه ای سبزبرتن کرده که پوشیده بود از گلهای رنگارنگ و درختان پرشکوفه و در بعضی از قسمت های زمین جامه ای پر از قارچ های سمی بود و صدای چه چه پرندگان که به روح و جان آدمی آرامش خاصی می بخشید بسیار جذاب بود و هوای گرم و معتدل هم این آرامش و نشاط را بیشتر و بیشتر می کرد و خلاصه ساعت 10:30 بود که به چشمه اوشک رسیدیم و بعد از خوردن مقداری آب به سمت قله حرکت کردیم و در یک قسمت از مسیر که می رفتیم بر روی کوه مقداری برف وجود داشت که منظره ی چشم نوازی بود بالاخره حدود 20 دقیقه تا رسیدن به قله راه داشتیم که هوا خیلی ابری شد، گویا آسمان قصد باریدن داشت و ما از حرکت باز ایستادیم و تصمیم گرفتیم که برگردیم و برای خود سرپناهی پیدا کنیم تا از باریدن در امان باشیم، اما آسمان طاقت دین سنگینی را نداشت و عقده ی دل را گشود و شروع به باریدن کرد و دین بارش خیلی زیبا بود چرا که دانه های سفت و سخت تگرگ همچون پروانگان پیربال در فضا می رقصیدند و آرام آرام بر زمین می نشستند و ما هم زیرانداز را برای خودمان سقفی درست کرده و همگی زیر آن پنهان شدیم و خلاصه بعد از گرفتن چند عکس یادگاری و مقداری توقف همین که بارش کمتر شد حرکت کردیم تا خود را به مکانی برسانیم برای برپا کردن آتش و خوردن نهار که آنهم بعد از رسیدن به مکانی سرسبز در ساعت 14 امکان پذیر شد. همین که نهار را خوردیم حرکت کردیم که دوباره در مسیر آسمان شروع به باریدن کرد و ساعت 16 همگی به سلامت بازگشتیم.                      

تعداد گروه 8 نفر