کوهنوردی نیشابور ، گروه کوهنوردی همای نیشابور

به وبلاگ گروه کوهنوردی همای نیشابور خوش آمدید

کوهنوردی نیشابور ، گروه کوهنوردی همای نیشابور

به وبلاگ گروه کوهنوردی همای نیشابور خوش آمدید

گزارش صعود به قله دماوند (جبهه شمال شرقی)

صعود به قله دماوند از جبهه شمال شرق سال 1387 .......    ادامه مطلب ...

6 مرداد ماه برابر با 28 جولای

سال 1383 خورشیدی در چنین روزی مهدی اعتماد فر و امیر حسین جابر انصاری که روز 23 خرداد ماه عازم صعود به قله ی برودبیک 8047 متر ارتفاع شده بودند با موفقیت به این قله صعود نمودند برنامه ی انان در مدت 59 روز انجام گرفت.

رضا شهلایی قله ی کی 2 را صعود کرد



PDF چاپ نامه الکترونیک

بنا بر گزارش رسیده؛ «رضا شهلایی» هیمالیانورد خوب کشورمان امروز پنجم مرداد ماه ۹۳ موفق شد دومین کوه مرتفع دنیا قله‌ی «کی ۲» به ارتفاع ۸۶۱۱ متر را صعود کند.

این صعود و موفقیت ارزنده را به این کوه‌نورد عزیز کرمانشاهی، خانواده‌ی محترم ابشان و جامعه کوه‌نوردی کشور صمیمانه تبریک عرض می‌نمائیم.



دماوند بام ایران

امروز 5/5/93 تیمی متشکل از شهرهای مشهد،تربت حیدریه،خلیل اباد،کاشمر و نیشابور . در ساعت 15 نیشابور را به قصد صعود از جبهه شمالی  دماوند ترک کردند که در میان این تیم مربیان جوان و با تجربه ی گروه هما جناب اقای امیر حمداد و عفت کریمی هم عازم بودند.عضومیهمان گروه میثم زرگرانی  ... با ارزوی سلامتی و موفقیت .  

کوه را عشق باید گفت

***دل سپردن بر سه تیغ کوه ها را عشق باید گفت...

***کوله بار سخت سنگین را به دوش خود کشیدن عشق باید گفت...

***از بلند یال ها بالا کشیدن عشق باید گفت

*ره بریدن در اریب صخره های مرگ بارش .. ...و فرو رفتن به عمق دره های پر شیارش....  پنجه افکندن به یخ های یخارش کار هرکس نیست کار هر کس نیست عشق میخواهد و عشق

2مرداد ماه برابر با 24 جولای

سال 1337 خورشیدی در چنین روزی 3 تن از کوهنوردان ایران منو چهر خلعت بری احمد اوسطیان و مجتبی احمدیان به قله منبلان فرانسه صعود کردند .انان با معرفی سرهنگ محمد خاکبیز به مدرسه نظامی کوهنوردی فرانسه در انجا سکونت گزیدند و بس از برگزاری یک کلاس یک روزه ی یخ برغف و سنگنوردی عازم قله شدند .

حمایت ما از فلسطین مظلوم


سنگ...سنگ...تا پیروزی...(1)

...من سنگ را می شناسم...من سنگ را دوست دارم...اصلا ًمن و سنگ را رفاقتی دیرینه است...برخی سنگ را خشن می دانند...عده ای آن را بی روح می شمارند...اما سنگ بهترین دوست من است...

من سنگ را از زمانی می شناسم که هنوز در عالم شما نبودم!...آن زمانی که مادرم- در حالیکه مرا در شکم داشت- با سنگ دوستی می ورزید...

پس از آن سنگ هم بازی من بود...همه اسباب بازی من سنگ بود و تنها سنگ دوست من بود... سپس بزرگتر شدم...ودر مدرسه،علم سنگ آموختم: «بابا آب ندارد...بابا نان ندارد...بابا سنگ دارد...بابا سنگ داد...»

آری...من بابایم را دوست دارم...اما چون نیست، یادگارش یعنی سنگ را به رفاقت برگزیده ام... هر روز کیفم پر از سنگ است که به مدرسه ی جهاد میروم وخالی است از همه چیز، جز کینه وقتی که بر میگردم...سنگ همه خشم من است در عین حال که همه محبت من است...سنگ پیام آور کینه من است...

چه زیباست آن زمان که دست یاری سنگ را می فشارم، زمانی که همه دوست نمایان از ترس، دست خود را می کشند... آری،آنان که صبح و شب دم ازمن و یاری من می زنند، هرگاه دست گرم محبت به سویشان دراز می کنم، پس می زنند، اما سنگ، دستان مرا با تمام وجود در آغوش می کشد و خویشتن را فدای فریاد من میکند...

کاش همه مردم دنیا قلبی مثل سنگ داشتند... اصلا ً کاش قلب داشتند تا میگفتم سنگدلند... کاش سنگدل بودند... آخر سنگ خیلی مهربان است...

 میدانی، هر وقت قلبم می گیرد از اسارت، سنگی در آغوش دستان می گیرم...سنگ با صبر و حوصله ی تمام درد دلم را میشنود... و سپس پیغام خشم مرا بسوی ملعونترین مردمان پرتاب می کند...

اگر بدانی آن زمان که برای بوسیدن گونه ی برادرم لبم خونی می شود، نجوای با سنگ چه لذتی دارد...اگر بدانی آنگاه که دیوار خانه ی خرابمان راموجوداتی به نام تانک و گلوله بر سرمان می ریزند، پرتاب سنگ چه غوغایی می کند... اگر بدانی وقتی خواهر شش ماهه ام بر سینه ی مادرم چون ماهی دور از آب افتاده ای پرپر می زند، سنگسار کردن قاتلان چه قصاص نیکویی است... اگر بدانی آن زمان که کاسه ی چشمانم چون کاسه صبرم از غربت لبریز می شود و قطره ای خشم بیرون می ریزد، سنگستان چه جای خوش آب و هوایی است... اگر بدانی...

 آری...سنگ... چه مهربانی ای سنگ و چه دوست داشتنی...ای همدم تنهایی من، وصیت می کنم اگر گلوله ای جای تو را در قلبم اشغال کرد، تورا بر مزارم بگذارند تا از تو جدا نمانم...آخر من نمک صفای تو را خورده ام و نمکدان شکستن به دور از مروت است...

آهای ترسوهای دنیا... منم... همان که می گویید تروریست است... من عادت کرده ام که با سنگ شجاعت شما را ترور کنم... آری... من تا خون در بدن دارم سنگ را بر زمین نمی گذارم... و فریاد می زنم:

«سنگ...سنگ...تاپیروزی...»

پی نوشت

1 مرداد ماه برابر با 23جولای

سال 1378 خورشیدی در چنین روزی9 نفر از کوهنوردان گروه بهستون کرمانشاه 13 ساعته به قله های خط الراس اشترانکوه ؛گل گل،گل کهر ،و سن بران از روستای تیان صعود نمودند.